حقیقت طریقت ( حهقیقهتوو تهریقهتی)

حهقیقهتووتهریقهتی
دهرویش ئامانهن دهروێش ئامانهن
هۆشت جـه ویت بـۆ دڵ نگـهرانـهن
ڕێگــای تـهرێقـهت بگێـره نــه وهر
وێت جهوهسوهسهی شهیتان نهجات دهر
پهی وێت بکـهره چـاره ئــهندیشی
بزانه چێشهن ئهسڵوو دهروێشی
شێخان تهسهوف پاکان حهقیقهت
پاسـهمـهکـهران تاریف تـهریقـــهت
ماچا تـهریقـهت مـهغز قۆرئانــهن
رێگای پێغهمهر ههم ئهسحابانـهن
ئـی تـهریقـهتـه جـهتـوولی تارێـخ
تـا یـاوان ئـارۆ جـهمع مـهشــایێـخ
پهی بهقاوئی ڕهێ یاواشازهحمهت
خواوهنـد وارنۆ وهنـهشا ڕهحمـهت
ئادێ تهیشاکهردجادهی شهرێعهت
به زۆهدوو وهرعوو تهقواو عێبـادهت
جه دینی نهبی پاســداریشاکــهرد
بـهکێشای ڕهنجـوو مهرارهتـوو دهرد
ڕیازهتشاکێشت نهفسشاتهزکیهکهرد
دنیـاشـا لابـهرد ڕووشا دین ئــاوهرد
ئـی تـهریقـهتـه تـا ئـارۆ یــاوان
حاسڵـوو ڕهنجـوو ئا مـهشایێخـان
*** *** ***
بهڵام چێش کریۆجهدهس مۆنافێق
مهێ وێش جێلوهمدۆبهئههلی تهرێق
بهعزێو نا دهروێش کارێوشا کهردهن
ئاورووی تهرێقهت بهیهغمابهردهن
نامێـو دهروێشـی لایـۆیـهۆ بـریـۆ
جـه زێهن شـهنـهتـهداعـی کریـۆ
ماچۆ خۆ دهروێش ڕیشووپڕچ دارا
متـــاوۆ گێـرۆ ئـهنـواعــوو مـارا
سێخووتێخ موهرۆ شیشێ کرۆچۆ
ملۆدلێ ئهیری ئهسڵهن مهسۆچۆ
چهمش بهرمارۆ عیلم ئینکار کـهرۆ
ئـهگـهر بازینـهش هـهزار کار کـهرۆ
بهعزێویچ ههنێ لهقهب دێوانه
چوون سامناکێنێ دلێ دهروێشانه
پیای سهره بڕا یۆی ساقی مـوهرا
نزیکشــا نـهبیــهۆ ئانـه خـهتـهرا
دهروێش ئیمانش ههردهونۆقسانا
تهرکی نماو ڕۆچه پهریش ئاسـانا
چوونکه ئاد دهروێش ڕاو تهرێقهتیا
تهرێقــهت جیــا جـه شــهرێعـهتیا
تهرێقهت کارش نیـا بـهنماو ڕچهی
زرێنگیش ئینـابهشیشهکرۆچـهی
ماروو سێخوو تێخ ئایێروو خهنجهر
پـهرێ دهروێشی ئانـهنـه هۆنـهر
ئینـه هـۆنـهروو مامۆ دهروێشیـا
ڕاهش غهڵهتهن ئانهم پهی چێشیا
*** *** ***
نـهخوای فـهرماوان نـه پێغهمـهری
ئهی دهروێش تۆچی ئی کاریهکهری
دهروێش تۆ ئهوخوا کارێو تهر کـهره
ڕهنجـوو ئاشێخـا جهبهین مـهبـهره
ئاسڵووڕاکێ وێت نهبۆت فهرامۆش
قسێو پیاخاسا گێره نه تۆی گۆش
نـهبـهری نـهدڵ ئهفکـاری واهـی
نـهگنینـه پێـچ جـادهی گۆمڕاهـی
هۆشت بۆدایێم نهفسهکهیت نازی
شهیتانی لهعین نـهدهرۆت بـازی
تهی کهره ئاوهڵ جادهی شهریعهت
ئـا وهختـه گنـه نـهڕای تـهریقــهت
شهرعی ئاحمهدی کهرهبهچراوی
پهی جیاکهردهی خاسیـو خـراوی
بهجیاتی ئینهی وێت کهری دهعبا
وێت پۆشتـه کهره بـه بهرگی زیبا
لێبـاسـهکانت بـا ئـاراستــه بـۆ
سهروو مـهحاسن با پیراستـه بۆ
بهعهتروو گۆڵاو وێت وهش بۆکـهره
سۆننهتی ڕهسـوول بهجـا بـاوهره
ئههلـوو مزگی بـهو قـۆرئان بوانـه
چـانهی خاستـهرا واچـات دێوانــه
نـه مـارێ گێـره نـه تێخةێ بـوهره
هۆرزه نهفسهکـهیت تـهزکیهکهره
عهمهڵت ساڵح ئێخلاقت خاس بۆ
چنی مهردۆمی باقهوڵت ڕاس بۆ
وجوودت پهی خوای سهراپاعهشق بۆ
پهی دیگهرانی ڕهویهت سهرمهشق بۆ
پهی ئێرشادی دین هیمهتت بهرزبۆ
ڕاهووڕهوێشتت پهی خهڵکی دهرزبۆ
ئینـهنـه تـهریـق خـواو پێغـهمـهری
ئهگهر تۆ دهروێش ئی کاریه کهری
ئاوهختهن میاوی بهڕای حهقیقـهت
بۆڵـهند مـهکـهری پایـهی تهریقـهت
معني فارسي اشعار:
اي درويش راهي كه تودرآن طي طريق مي كني بسيار حساس است .مراقب باش كه ترسم در اين راه دچار لغزش شوي. لغزشي كه جبران آن بسيار مشكل است. منهج طريقت را سرلوحه زندگي خود سازومواظب باش كه وسوسه شيطان در دلت اثرنكند.انديشه كن واصل درويشي را به خاطر بسپار وبدان كه مشايخ بزرگ تصوف ، طريقت را اينگونه تعريف مي كنندكه: طريقت همانا مغز قرآن وراه وروش پيغمبر مكرم اسلام (ص)وصحابه كرام آن حضرت مي باشد. اين طريقت كه امروزه دردست من وتوست ، از صدر اسلام تاكنون مشايخ بسياري براي بقاي آن متحمل زحمات ومشقات فراوان شده اند. خداوند همه آنان را قرين رحمت خود گرداند.اين بزرگواران در وهله اول با زهد وورع وتقواو عبادت در جاده ي شريعت طي طريق كردند.از دين اسلام پاسداري كردند تزكيه نفس نموده وخود را ازهر آلايشي پاك گردانيدندوسپس رهبريت جامعه را بدست گرفتند.اين طريقت تا به امروز كه رسيده است ، حاصل رنج آن مشايخ مي باشد.
اما افسوس وصد افسوس از دست تعدادي افرادمنافق صفت كه خود را نزد ديگران اهل طريقت جلوه مي دهند. وبا اعمال شرم آور خودباعث آبروريزي اين طريق راستين دين مبين مي شوند. بي ادبي واعمال خلاف شرع آنان باعث شده است كه هر گاه صحبت از درويشي در محافل ودربين غير اهل طريقت مي شود، بلافاصله در ذهن آنان درويش اينگونه تداعي مي گردد ومي گويد:
بله مي دانم درويش هماني است كه مي تواند انواع مار را بگيرد سيخ وتيغ وشيشه مي خورد وبدون آنكه بسوزد به داخل آتش مي رود.چشمش را در مي آورد وعلم را انكار مي كند (۱) وانواع كارهاي محير العقول ديگر را مي تواند انجام دهد .
برخي نيزلقب ديوانه دارند وعلت آن اين است كه چهره اي هراسناك داشته وسرآدم را مي برندوآدمي را قورت مي دهند مواظب باش هيچ وقت نزديك آنها نشوي.
درويش ايمان چندان محكمي ندارد وبه آساني نمازوروزه راترك ميكند (۲) زيرا كه او درويش طريقت است وطريقت از شريعت جداست.(۳) شريعت كاري به نمازوروزه ندارد. اگر زرنگي ماري بگير وتيغي به خودت بزن وشيشه اي بخور .اين هنر درويش است.حال كه هنر درويش اين است راهش غلط وباطل ومرا با او كاري نيست.
اين نصيحت من است به درويش:
نه فرموده خداست ونه فرموده پيغمبر(ص) پس اي درويش اينكارها چه لزومي دارد؟ اي درويش بيا كاري ديگر كن وزحمات آن مشايخ را بياد بياور اصل وريشه راه خودت را فراموش مكن ونصايح مردان خدارا به گوش جان بسپار.افكار پوچ وواهي را به دلت راه مده ومواظب باش كه به پيچ جاده گمراهي نيافتي . هميشه هوشيار باش ونگذار نفست برتو غلبه كند.زيرا غلبه نفس همان وافتادن توي دام شيطان وبازيچه او شدن همان.( مثل آني نباش كه مي گويد من اهل طريقت هستم وكاري به شريعت ندارم. اين رابدان كه شريعت گفتار پيغمبر(ص)ودستورات خداوند است وطريقت راه وروش پيغمبر عزيز .پس اين دو مكمل همديگر هستند وخوشا به سعادت آنكسي كه هردو را به سرمنزل مقصود كه همانا رسيدن به حقيقت است، مي رساند.) اول شاهراه شريعت راطي كن آن وقت وارد راه طريقت شو.زيرا تنها آدمي مي تواند دراين وادي طي طريق كند كه عشق به خدا را بوسيله عبادت كه همانا شريعت است عملي سازد.شرع احمدي را براي خود چراغي گردان تا بتواني خوبي ونيكي را ازبدي وپلشتي جدا كني. به جاي اينكه خودت را به شكل وشمايل ترسناك دربياوري ، خودت را با لباس زيبا آراسته گردان.لباست هميشه آراسته وسر ومحاسنت تميز ومرتب باشد.باعطر وگلاب خودت راخوشبو كن زيرا بوي خوش سنت رسول الله (ص) است وبا اين كار سنت را بجابياور. اهل مسجد باش وقرآن بخوان اين بهتر است تااينكه به توبگويندديوانه«درويش خطرناك». نه مار بگير ونه تيغ بخور به جاي آن تزكيه نفس كن وهوا وهوس را از درونت بيرون بياور. عملت صالح واخلاقت خوب باشد زيرا اخلاق نيكو سنت بسيار پسنديده رسول گرامي است. بامردم به راستگويي مراوده كن. اي درويش وجودت را براي خداوند سرشار از عشق گردان وكاري كن تارويه ات سرمشق زندگي مردم باشد.براي ارشاد دين مبين همتت بلند باشد وچنان زندگي كن كه مردم ازتو ياد بگيرند.اين است طريقت خداو پيغمبرخدا (ص) كه اي درويش اگر تو دراين راه باشي واين نصايح را به گوش جان بسپاري وبه آن عمل كني مطمئن باش كه به راه حقيقت مي رسي وپايه طريقت را رفعت مي بخشي ومايه سربلندي طريقت مي شوي.
پاورقي
۱-هنگامي كه دردانشگاه بودم يك روز مجله اي را در كتابخانه دانشگاه مشاهدم كردم كه عكس درويشي را درحال درآوردن چشم خود نشان مي داد. در زير عكس نوشته شده بود :بادرآوردن چشم خود علم را انكار مي كند اين سوژه اي شد براي نوشتن اين بيت.
۲- بنده در نزد دوستان دانشگاهيم به يك آدم مذهبي اهل طريقت مشهور بودم واين دوستان فكر مي كردند هركس اهل نمازومسجد باشد اهل طريقت است. اما عده اي نيز برخلاف اين عقيده بودند. يك روز يكي از همكلاسيها از مسجد دانشگاه بيرون مي آمد .يكي از دوستان به او گفت آيا شما هم درويش هستيد؟ ايشان گفت نه خيرخدا نكند من درويش باشم مگردرويش نمازمي خواند؟ دراويش كه اهل طاعات وعبادات نيستند. اين همكلاسي من اينطور برايش جا افتاده بود كه درويش نماز نمي خواند.اما هر چه باهم بيشتر آشنا شديم اين طرز تفكر او تغيير يافت.
۳- برخي از دراويش بي سواد كه ازديدگاه آنان طريقت يعني يا غوث گفتن ومارگرفتن وسيخ وتيغ خوردن وسماع كردن، مي گويند ما كاري به شريعت نداريم .شريعت مال ملايان است ما اهل طريقت هستيم واگر ملاها زرنگ هستند به جاي آيات وحديث بيايند كاري مثل درويش ها انجام دهند. متاسفانه اين طرز تفكر مابين تعدادي درويش هست من اين تقصير را فقط وفقط به گردن شيخ هايي كه به چنين مريداني دل خوش كرده اند وشايد اصلاًخود الفباي درويشي رانمي دانند ومتاسفانه بعد از پدر شيخ شده اند مي اندازم.اين مشايخ نمي دانند ويا نمي خواهند بدانند كه علما وارثان پيامبر هستند وگفته آنان گفته خداوپيامبر است .وعمل به گفته آنان برهمه ما واجب .
من خطابم به آن شيخ هايي است كه هم خود وهم مريدانشان را به ورطه جهالت وفلاكت انداخته اند: مگر شما اهل طريقت نيستيد؟ مگر طريقت غير از سنت رسول الله(ص) است ؟رسول الله(ص) كجا تيغ يه فرق خود زد ويا كجا مارگرفت وسنگ قورت داد؟ اين كارها چه لزومي دارد؟ شيخ اگر شيخ باشد بايد باقدرت اراده ناشي از رياضت وتزكيه نفس بر مريدان خود احاطه داشته وآنان را رهبري كند.شيخ بايد قبل از هر چيز مريدان خود را به نماز جماعت ورفتن مسجد وگوش كردن به نصايح علما وماموسايان ترغيب كندو…