مشاهیر

زندگانی شیخ محمد نجاری – شمس العارفین

 روستای نجار از توابع شهر پاوه است که در حدود ۱۵ کيلومتری غرب اين شهر در دامان کوه بلند شاهو قرارگرفته است. مرقد شمس العارفين شيخ محمد عزيز نجاری وفرزندش شيخ محمد ونوه هايش شيخ عبدالقادر ملقب به بی عنوان وشيخ رشيد در وسط اين روستا ودر کنارسرچشمه زيباي نجار قرار دارد.تکيه شمس العارفين در روستای نجار که قدمتی ۱۵۰ساله دارد، همچنان پابرجاست وازمعدود تکايايي است که با گذر زمان دستخوش هيچ جريان انحرافی وانشعابی نشده وبه جرأت می توانم بگويم امروزه از گذشته رونق آن بيشتراست.

شمس العارفین
شمس العارفین

تکيه نجار بسيار فعال است وهر هفته پذيرای صدها ميهمان وزائر که از اقصی نقاط برای زيارت مراقد مشايخ نجار وديدار از شيخ خود وانجام مراسم ذکر وتهليله به اين روستا می آيند، مي باشد.

اين رونقی که تکيه نجار دارد مرهون وجود شيخ پرفيض وبرکتي به نام حاج ماموسا شيخ محمد فرزند شيخ عبدالقادر ونوه شمس العارفين است.

در سال های اخير توسط افراد خير وبه همت جناب شيخ مدرسه قرآن درکنارمسجد جامع روستا ساخته شده است که هم اکنون بیش از بیست طلبه جوان ونوجوان مشغول کسب علوم دینی هستند واین خبر مسرت بخشی برای طالبان علم وعرفان است که انشاالله شاهد تربيت طلبه های جوان در زمينه علوم قرآنی وعلوم شرعيه خواهيم بود .

حاج ماموساشيخ محمد نجاری قبل ازآنکه شيخ ارشاد باشد ، ماموساي شريعت است روی اين اساس در تکيه نجار هيچگاه اجازه کار خلاف شرعی به کسی داده نمی شود. اصولاً دراويش تکيه نجار از همان بدو تمسک از انجام هرگونه کار خلاف شرع مانند تيغ بازی ومارگيري وسنگ وشيشه خوردن و.. که گاهی در بين برخی از دراويش متداول است، نهی می شوند. دراويش تکيه نجاراز شيخ خود يک درس راخيلي خوب مي آموزند وآن درس ادب است . هر درويشي را ادب نباشد جايش در تکيه نجار نيست.

 زندگانی شيخ محمد عزيز نجاری (شمس العارفين)

 اين عارف وارسته از مفاخر دينی واجتماعی منطقه هورامان به شمار می رودکه حدود ۲۰۰ سال پيش درروستای دله مرز ازتوابع هورامان ژاورود بدنيا آمدودردامان پدر ومادری پاک ومتدين پرورش يافت. سال تولدش مشخص نيست اما دقيقاً در روز جمعه ۲۸صفر ۱۳۲۲ وفات نموده است.بنابه قول آگاهان ومعمرين بيش از۹۰سال سن داشته است که دراين صورت می توانيم سال تولدش را ۱۲۳۲ رقم بزنيم. اجدادش دراصل از منطقه قره داغ کردستان عراق بودند که زندگی ايلاتی داشتند وبعدها درروستای دله مرز مسکن گزيدند. اين طايفه به طايفه سنگ تراشان نيزمشهوربودند.پدربزرگ شيخ، احمدآقاسنگ تراش تبحرفراوانی درسنگ تراشی داشت بطوريکه سنگ بنای مسجد دارالاحسان سنندج را ايشان تراشيده است.

پدرشيخ به نام طاهر آقا درروستا خورده مالک بودوازنظر اقتصادی وضعيت خوبی داشت . ايشان شخصی متدين وپرهيزگاربودو زندگی خود را وقف خدمت به مردم روستا و ايجاد آسايش وامنيت براي آنان کرده بود.هرکس دچارمشکلی می شد،براي رفع ورجوعش به ايشان مراجعه می کردوهرمسافريا غريبه ای گذرش به روستامی افتاد،به خانه اومی رفت.

شيخ محمدعزيز نيز همانند پدرش ازهمان دوران جوانی زندگی خودراوقف خداوند وخدمت به مردم کرده بود.در ايام جوانی عليرغم داشتن زندگی نسبتاًمرفه،به شهر پاوه مهاجرت کردوبه شغل رنجبری پرداخت.« رنجبری يک اصطلاح هورامی است به معنی کسی که در ازای خوردوخوراک وپوشاک برای ديگران بصورت تمام وقت کارمی کند» .

شيخ در پاوه مدتی به عنوان رنجبر ميرزا شفيع پاوه ای «ازشاعران ومشاهير مشهور » مشغول به کار می شود. كار اصليش چيدن علف درکوه شاهو وحمل آن بوسيله چهارپا به پاوه بود.

 شيخ بسيار وارع بود و در كارش نهايت سعي خود را مي كرد تا اهمالي به خرج ندهد و حق صاحبكارش را به تمامي ادا نمايد . مي گويند يك روز پس از چيدن علف وحمل آن از كوهستان به پاوه ، متوجه مي شود يك بسته علف را كه چندان ارزشي نداشته فراموش كرده است كه بياورد. به اين خاطر به كوهستان برگشته و آن علف را مي آورد وآن مسافت طولاني و خسته كننده را به خاطر علف ناچيزي طي مي كند تا حق خود را ادا كرده باشد .

 شيخ محمد عزيز سپس به روستاي دشه ( در ده كيلو متري جنوب غربي پاوه ) رفته و به خادمي مسجد آنجا مشغول می شود . مدت ۷ سال در آنجا می ماند . در اين مدت زمستانها در روستاي دشه بود و تابستانها به نِجار مي آمد . آن وقتها در نجار باغي بود كه تعلق به خانواده اي پاوه اي به نام ملا جعفر داشت . اين شخص برادر خاتون شيرين(متعلقه شيخ) بود . شيخ تابستانها به آبياري اين باغ مشغول مي شد . اين خانواده بر اثر حادثه اي مجبور شدند از پاوه به سليمانيه مهاجرت كنند و در آنجا ماندگار شوند و تنها خاتون شيرين ماند و به باغها رسيدگي مي كرد . تا اينكه شيخ با وي ازدواج كرد .

شيخ مدت هفت سال خادم مسجد « دشه » بود . در اين مدت اگر مسافري يا غريبه اي به روستا مي آمد به او كمك مي كردواو را راهي مي ساخت . تا اينکه شبي در خواب حاج شيخ علي ، رهبر طريقت قادريه وي را به كركوك دعوت مي كند و اين خواب سه دفعه تكرار مي شود تا اينكه يقين حاصل مي كند و به توصيه زنش خاتون شيرين كه او نيز چنين خوابي ديده است ، بار سفر بسته راهي كركوك مي شود .

اينجا نكته ای وجود دارد كه حائز اهميت مي باشد و آن اين است كه با وجود اينكه شيخ در روستای زادگاه خوداز موقعيت اجتماعي خوبي برخوردار بود و زندگي نسبتاً خوبي داشت ومردم روستا همه به ديد يك رهبر و مشكل گشا به او مي نگريستند چطور شد كه به همه اين تعلقات پشت پا زده و از آن موقعيت ها چشم پوشيد و به جايي مهاجرت كرد كه برايش ناآشنا و غريب بود و به شغلي بسيار سخت يعني رنجبري پرداخت .هر چه هست بايد از ديد تصوف به اين قضيه نگريست . احتمال می رود اين عمل در راستاي تزكيه نفس و طي مراحل تصوف بوده باشد .

 بنظر مي رسد كه از هنگام خارج شدن شيخ از روستاي دله مرز و آمدنش به پاوه تا مسافرت به كركوك ده سال طول كشيده و در اين ده سال خود را از لحاظ معنوي تقويت كرده و براي وارد شدن به جرگه طريقت آماده نموده است .

در تاريخ تصوف مي توان به بسياري از اين دست قضايا برخورد بطور مثال جريان شمس با مولانا بسيار مشهور است و يا جريان شيخ احمد هندي كه مسافت طولاني هندوستان تا كردستان را مي پيمايد تا شيخ محمود زنگنه اي را پيدا كرده و طريقت خود را به او بسپارد . همينطور نيز در مورد حاج شاه علي صدق مي كند كه پس از يافتن شيخ محمد عزيز و آگاهي از قدرت فوق العاده روحي او ، وي را به كركوك دعوت مي كند و در همان مشاهده اول و همان برخورد اول و بدون اينكه او را آزمايش كرده و يا برنامة رياضتي به او بدهد و بدو ن اينكه هيچ خلوتي ( همانند خلوت مولانا و شمس ) با وي داشته باشد ، او را شيخ خطاب مي كند . و بلافاصله اجازه ارشاد به او مي دهد .

اين نكته مي رساند كه شيخ محمد عزيز قبلاً خود را از آلايش ها پاك گردانده و با روحي سبكبار و خالي از معصيت وارد طريق تصوف شده است و ديگر نيازي به خلوت رفتن و تربيت روح زير نظر مرشد نداشته است .

شيخ محمد عزيز در سال ۱۲۷۷ هجري شمسي يعني دو سال پس  از اينكه حاج شيخ علي اول مشهور به شيخ علی محدث بر مسند طريقه قادريه نشست ، به كركوك رفت .

در همان برخورد اول شيخ علي مي فرمايد : محمد عزيز از هنگامي كه پا به كركوك گذاشت شيخ بود . شيخ محمد عزيز چندي در كركوك ماند و در محضر حاج شاه علي متمسك شد و سپس از طريق مرشد كامل مأمور گرديد به ايران برگشته و در نجار مستقر شودوطريقت قادريه طالبانيه را در ايران رواج دهد . وي سرشار از قدرت معنوي و عرفاني به ايران برگشت و در سرچشمه نجار خانه و تكيه ساخت .

بدين ترتيب طريقت قادريه طالبانيه در ايران بوسيله شيخ محمد عزيز بنيان گذارده شد . بزودي از ايشان كرامات و خوارق عادات بيشماري سر زد و مردم از گوشه و كنار به نجار آمده متمسك شدند . و نجار كعبه آمال عاشقان و مرهم زخم دلسوختگان طريقت شد . شيخ برای ارشاد و ترويج طريقت به اطراف نجار مخصوصاً روستاهاي هورامان مسافرت نمود . به هر روستا كه مي رفت مردم پروانه وار دورش جمع مي شدند و در حلقه مريدان وي قرار مي گرفتند . بطوريكه بدون اغراق پس از چندي اكثر مردم منطقه جزو مريدان ايشان شدند . شيخ چنان جذابيتي داشت كه همه را اسير محبت خود كرده بود . وي همانند طبيبي بودكه دلهاي دردمند مردم را تسكين مي داد وهمانند چشمه اي بودكه تشنگان حقيقت را سيراب مي كرد .

مردم منطقه هورامان او را تا سر حدجان دوست داشتند . همه به نام ايشان قسم مي خوردند و نامش در همه جا ورد زبانها بود .

در اينجا بيان نكته اي خالي از اهميت نمي باشد و آن اين است كه مردم هورامان مخصوصاً هورامان تخت وژاورود با توجه به وضعيت و موقعيت جغرافيايي آن يعني واقع بودن در بين كوههاي سر به فلك كشيده رشته كوه زاگرس نه بوسيله فاتحان بلکه بوسيله مبلغان جذب آيين اسلام شدند. مجاهدان اهل طريق بتدريج به ميان اين مردم رفتند و آنها را دعوت به اسلام نمودند . همچنانکه مردم ماوراء النهر و تركستان بيشتر از اين طريق به دين اسلام گرويدند . حقا اين مطلب، سخن مغرضان و بدگويان اهل طريقت را كه مي گويند تصوف باعث ركود اسلام شده است، رد مي نمايد.

شيخ محمد عزيز نجاري نيز همانند آن مجاهدان نستوه با قوه ايمان و سلاح تصوف به ميان اين مردم رفت و آنها را عاشق تصوف وعرفان اصيل اسلامی كرد .

البته لازم به گفتن است كه نزديکترين شهر به نجار ،پاوه بود وپاوه درآن زمان قصبه اي عالم پرور بود و مردم آنجا آگاه و روشنفكر و روحانيون و متفكران و شعراي زيادي در آنجا نشو و نما يافته و در عرصه اجتماع نقش فعالي داشتند بطوريكه به پاوه دارالعلم مي گفتند و يكي از نقاط مطرح از لحاظ علمي و حوزوي در تمام كردستان بود .

روحانيون بسياري در پاوه بودند كه براثرعملکرد غلط برخی صوفی نماها يا با تصوف سازگاری نداشتند و يا اينكه در طريقت ديگري غير از طريقت قادريه بودند و اين باعث شده بود كه چندان دل خوشي از شيخ و طريقت تازه او نداشته باشند . ولي با اين حال مي بينيم كه ايشان در عين بي سوادي و امي بودن با قدرت فوق العاده كرامتي كه خداوند به وی عطا كرده بود به همه قبولاند که طريقت او ذره اي برخلاف شرع مقدس اسلام نيست.

علما به حق وارث پيامبران هستند . علمای واقعی آنانی هستند که دربرابرهرگونه بدعت واکنش شديد نشان داده وازدين مبين پاسداری نمايند.بنابراين اولين واکنش دربرابرطريقت شيخ محمد عزيز توسط علما بوجود آمد .اما اين واکنش پايان خوبی داشت. زيراحقانيت منهج وطريقه شيخ آشکارگرديد وتقريباً تمامی علماي منطقه ايشان را به عنوان شيخ ارشاد پذيرفتند وبرخی نيز درزمره مريدان آن بزرگوارقرارگرفتند.

 عصري كه شيخ در آن زندگي مي كرد ( ۱۲۳۲ – ۱۳۲۲ هجري قمري ) مقارن بود با زمامداري سلسله قاجار ( فتحعلي شاه ، ناصرالدين شاه و مظفر الدين شاه ) . بطور كلي در زمان اين سلسله وضعيت ايران بسيار آشفته بود . مردم ايران در عصر قاجار مشكلات بسيار داشتند . بيش از ۸۰% در روستاها و يا به صورت عشاير زندگي مي كردند . نظام فئوداليزم بر جامعه حاكم و نوع زندگي مردم ابتدائي و فاقد فرهنگ و تمدن بود. در حاليكه در همان دوران اروپا ، رنسانس را پشت سر گذاشته وارد عصر نويني ( صنعتي شدن ) شده بود . نظام كشاورزي كه ركن اصلي اقتصاد را تشكيل مي داد طوري بود كه عده اي قليل حاكم بر آب و زمين بودند و اين عده به عنوان ارباب و خان صاحب جان و مال مردم فقير روستائي بودند . منطقه هورامان در آن روزگار وضعي به مراتب بدتر از ديگر نواحي ايران داشت . اين منطقه با توجه به وضعيت جغرافيائي و اقليمي و نداشتن زمين كافي ، از لحاظ كشاورزي فقير بود . با اين حال چون در مرز واقع بودگاه گاه موردمناقشه وتعرض دولتهای ايران وعثمانی قرار می گرفت. در سالهايي كه وضعيت اقتصادي به هم مي خورد و يا خشكسالي بوقوع می پيوست ، زندگي   طاقت فرسا مي گرديد و مردم گاه ماهها نان گندم نداشتند و مجبور بودند از ميوه درخت بلوط به جاي گندم استفاده كنند مردم بر اثر فشار بيش از حد خوانين و فقر و نداري و بي فرهنگي در وضعيت بسيار بدي قرار داشتند و از فرهنگ و روابط اجتماعي خوبی برخوردار نبودند ، عشق و مهرباني در نزد آنان کم رنگ می شد . هر كس به فكر سير كردن شكم خود بود آن هم به هر طريق كه ممكن مي شد و چندان مسئوليتي در قبال جامعه و ديگران نداشتند . اين وضعيت عمومي روزگاري بود كه شيخ محمد عزيز ( قدس سره ) در آن بسر مي برد .

شيخ پس از اينكه به مرحله ارشاد رسيد ، تكيه و بارگاه خود را در روستاي نجار قرار داد . البته در آن روزگار نجار روستايي بزرگ نبود بلكه چند قطعه باغ بود كه در درون دره اي طويل قرار داشتند و نزديك به ۱۰ الی ۱۲ خانوار در آنجا بسر مي بردند هنگامي كه شيخ به عنوان آبيار باغهاي ملا جعفر پاوه اي كار مي كرد ، اين خانوارها نيز در نِجار داراي باغ بودند .

پس از اتفاقاتي كه رخ داد و منجر به مهاجرت خانواده ملا جعفر به سليمانيه شد ، شيخ با خاتون شيرين دختر اين خانواده ازدواج نمود و عملاً سرپرستي اين باغها را به عهده گرفت . منتها هر سال كه به عزم ديدار به كركوك مي رفت ، سر راه ، در سليمانيه اجاره بهاي سالانه را به صاحبش مي داد . تا اينكه باغها را خريده و وقف تكيه نمود . علاوه بر اينها افراد خيري نيز در روستاهاي ديگر و در پاوه هر كدام قطعه اي زمين يا باغ وقف تكيه می كردند . بنابراين تكيه نجار داراي باغات و زمين هاي فراواني بود كه باير بودند و احتياج به آباداني داشتند . روي اين اصل شيخ به دراويش خود دستور داد كه روي اين زمين ها كار و آنها را آباد كنند و از حاصل آن قسمتي را براي تكيه و قسمتي ديگر را خرج زندگي خود سازند . در آن روزگار با چنان وضعيتي كه مردم داشتند، اين عمل يكي از كارهاي بسيار مهم اجتماعي و عام المنفعه بود .

يكي از شرايط مرشد و رهبر يك جامعه اين است كه به درد دل مريدانش واقف و از وضعيت مادي و نيازهاي آنها آگاه باشد . شيخ محمد عزيز اينگونه بود ايشان در كنار تربيت و تعليم و تزكيه و تصفيه مريدان ، به زندگي آنان نيز رسيدگي مي كرد . از احوالات آنها مي پرسيد و از درد آنان و نياز آنان آگاهي مي يافت و در حد توانائيش مشكلاتشان را رفع مي كرد و اگر خود نمي توانست ، آن را به مريداني كه از امكانات خوبي برخوردار بودند ارجاع مي نمود .

شيخ مديري مدبر و استادي كاردان بود و در تربيت مريدان سعي وافر داشت . مريد را به حال خود رها نمي كرد بلكه او را از هر نظر مي ساخت و متخلق به اخلاق حسنه مي كرد و او را تحويل جامعه مي داد .

كساني مي توانستند مريد وي شوند كه داراي شرايطي باشند . مي بايست خود را از هر آلايش پاك كنند ، براي رضاي خدا و به خاطر خدمت به خلق زندگي كنند . تا جائيكه ممكن است نسبت به سر نوشت ديگران بي تفاوت نباشند و خود را تماماً تسليم اوامر شيخ نمايند شيخ در عين حالي كه بسيار مهربان و خوشرو بود ولي نفوذ و قدرت فوق العاده اي درميان مريدانش داشت . امرش متنفذ بود . بدون چون و چرا دستوراتش را اجرا مي كردند و آن را با جان و دل خريدار بودند . آنها دستور شيخ را تكليف شرعي ، و تخطي از آن را گناه عظيم مي دانستند .

نفوذ و جاذبه شيخ در بين مريدان به حدي بود كه وي را عطيه اي از طرف خدا مي دانستند كه براي نجات و رستگاري آنها فرستاده شده است . مريدان شيخ را درنهايت اخلاص دوست داشتند . به نام او به جان او سوگند ياد مي كردند . پروانه وار گرداگردش مي چرخيدند و جان و مال و فرزند و عيال و خان و مان خودرا فداي خاك پاي اومي كردند حال چه عواملي باعث اين مسائل شده بود ، بايستي آن را در اوضاع اجتماعي آن دوران پيدا و بررسي كرد .

كسي كه مرشد و راهنماي ديگران باشد ، بايستي خودش در آن طريق مجاهدت زيادي به خرج دهد . روي اين اصل شيخ در تمام مدت ارشاد هرگاه لازم مي ديد مدتي را به تزكيه نفس و تصفيه باطن و تقويت روح مي پرداخت . گاهي سالي يك بار به مدت چهل روز به غاري واقع در « سر قلعه دريبر » در حدود پانزده كيلومتري غرب پاوه مي رفت و در آنجا دور از خلق به عبادت خدا مشغول مي شد . پس از آن سرشار از قدرت معنوي به سوي مردم بازگشته و به ارشاد و رهبري مي پرداخت . شيخ ، مريدان بي شماري تربيت كرد و عده اي از آنان چنان تربيت و تعليم يافتند كه پس از طي مراحل تصوف خود استاد و مرشد شدند و به تربيت مريدان پرداختند . كه از اين افراد مي توان از مشايخي چون شيخ احمد عباس آباد ملقب به ( احمد ديوانه ) ، شيخ عبدالله كوسه كردستاني مشهور به ( بالدار ) شيخ نعمت اله نروي ، شيخ محمد پاوه اي ، خليفه حيدر باينگان و … نام برد كه به حق هر كدام از آنها خورشيدي درخشان در آسمان تصوف بودند كه موجب روشنائي قلوب جوياي حقيقت شدند .

شمس العارفين شيخ محمد عزيزنجاری درطول عمر پربرکت خودکرامات وخوارق عادات بی شماری داشته است.يكي از كرامات بسيار مشهور آن جناب كه بازتاب گسترده اي در منطقه داشت و ازيک قرن پيش تاکنون مردم از آن واقعه داستانها نقل مي كنند و حماسه مي سازند ، باريدن آرد بر روي پشت بام ايشان است . كه بسياري اين واقعه را با چشم خود ديده اند و به واقعيت آن صحه مي گذارند .

نقل است كه روزي در فصل زمستان تعدادی ميهمان به تکيه مي آيند. هيچ وسيله خوراکی وآردی درتکيه موجود نيست. اهل خانه دستپاچه شده و به خدمت شيخ مي آيند ومي گويند قربان آرد نداريم تا براي ميهمانها نان بپزيم . شيخ مي گويد : توكل به خدا.خداوند رازق است و ميهمان حبيب خداست و خداوند براي حبيب خود روزي مي فرستد . در اين اثنا برف مي بارد . دو نفر از دراويش به نامهاي درويش عزيز و درويش الله مراد به پشت بام تكيه رفته و برفها را پارو مي كنند . ولي متوجه می شوند كه رنگ اين برف شباهت زيادي به آرد دارد . وهنگام لمس کردن ، متوجه می شوند که گرم است.سريعاً قضيه را به عرض شيخ می رسانند. ايشان می فرمايد: توكل به خداوند كردن ثمره اش اين است . آردها را پايين بياوريد . آنگاه آردها را پائين آورده و به داخل كندوله (بشكه اي بزرگ بود كه از گل ساخته شده بود براي ذخيره سازي آرد ) می ريزند.

اين آرد سالها ماند و در زمان مرحوم شيخ عبدالقادر مردم به عنوان تبرك از آن مي بردند . مقداري از آن كه مانده بود ، به عنوان تبرك و ياد بودي از آن كرامت عظيم حفظ و نگهداري مي شد كه متأسفانه در حين تعمير تكيه در سال ۱۳۶۲ اين آردها مفقود شدند .

البته گفتن اين نکته خالی ازلطف نيست که قضيه بارش آرد اگر چه قبول کردنش برای هرکسی قابل هضم نيست اما اکثر مردم منطقه به آن اعتقاددارندو امروزه درتکيه نجاراتاقی هست که هميشه پراز کيسه های آرد است وهرچند درهفته صدها نفرزائروميهمان به نجارمی آيند وپخت نان بطورمداوم صورت می گيرد، امااين آردها هيچوقت کم نمی شوند.

 اين كرامت بازتاب گسترده اي در منطقه پيدا كرد و سوژه مناسبي شد براي شعرا و مخصوصاً ميرزاعبدالقادر پاوه اي كه يكي از مشاهير شعر و ادب هورامان و به حق فخر اين منطقه است و خود ايشان بنا به گفته بعضي ، مريد شيخ محمد عزيز بود در اين رابطه شعري سروده است . مي گويند هنگامي كه شيخ به همراه مريدانش مسجد جامع پاوه را تعمير مي كردند ميرزا عبدالقادر در وصف شيخ اين اشعار را مي خواند :

 ئــــــــازيـــــزم لاوه نـــــــازارم لاوه              ته عميرت كه رده ن جامعيه ي پاوه

 معني : « ئازيز» منظور شيخ محمد عزيز و مخفف آن در زبان هورامي است معمولاً هورامي ها شيخ محمد عزيز را شيخ ئازيز يا پير ئازيز مي خوانند . همچنين ئازيز معني جان عزيز و دوست نيز مي دهد . مي گويد : اي عزيز دل من ، از روي لطف و مرحمت يك نظر بر من بيافكن . اي كسي كه مسجد جامعة  پاوه را تعمير مي كني يا اينكه اصلاح كننده جامعه پاوه هستی و اي مصلح اجتماعي .

و چند بيت ديگر مي سرايد تا مي رسدبه جايي كه اشاره مي كند به آن كرامت مشهور :

 كي بي وينه ي ويت بيش سفره و خوانش          كي بي وينه ي ويت ئارد وارا بانش

 معني : مادر گيتي تا به حال همچون تو نزاده است كه داراي چنين سفره و خواني باشد و چنان شايستگي داشته باشد كه خداوند روي بامش آرد بباراند .

شيخ رو به ميرزا عبدالقادر كرده مي گويد : اين سخنان چيست که درباره ماگفته ای  ؟

ميرزا عبدالقادر جواب مي دهد : قربان !

 خو من نه واته ن تا بوبه واته         عاله م گرد زانان ئي كه راماته

 قربان من اين شعرها را مي گويم و شما از روي شكسته نفسي اعتراض مي فرمائي . البته كه من اينها را از خود نگفته ام كه از طرف من باشد . بلكه اين كرامت را همه عالم فهميده اند و لزومي در پوشيدن آن نيست .

در طول تاريخ تصوف اولياء الله و مشايخ برجسته اي ظهور كرده اند و از آنها كرامات بزرگي ظاهر گرديده كه باعث تشويق و ترغيب مردم به آئين اسلام و تصوف شده است . منتها شيخ محمد عزيز متعلق به يك قرن پيش است يعنی  دوراني كه تكنولوژي وارد زندگي بشر شده و اين عظمت و بزرگي مقام و منزلت شيخ محمد عزيز را مي رساند .

شيخ محمد عزيز نزديك به نود سال عمر پر بار داشت كه مي توان آن را به دو قسمت تقسيم كرد:

قسمت اول آن از آغاز تولد تا چهل و پنج سالگي است. ايشان تا سن سي سالگي در روستاي زادگاهش به امر كشاورزي مشغول بود و از آن به بعد به پاوه آمد و به كار رنجبري كه عبارت از چيدن علف از كوه و باربري و كارهاي خدماتي بود ، پرداخت . پس از آن به دشه رفته و در آنجا خادم مسجد شد و سپس به نجار آمد و به كار آبياري و باغداري پرداخت . اين مدت را بايد مرحله تزكيه نفس و سير و سلوك و طي مراحل شاق طريقت ناميد . شيخ در اين دوره از زندگي خود انواع كارها را براي تزكيه و تصفيه باطن انجام داد .

پس از آنكه در سال ۱۲۷۷ هجري قمري در سن چهل و پنج سالگي به كركوك رفت و پس از تمسك و كسب اجازه ارشاد به مقام مشيخيت و رهبري تصوف رسيد ، مرحله دوم زندگي ايشان شروع مي شود . در اين مرحله به تمام نقاط منطقه مسافرت نمود و به ارشاد پرداخت . مردم را جذب دين و تصوف و آنها را تشويق به انجام فرايض ديني كرد . جامعه اي يكدست و متحد و يكرنگ بوجود آورد . عشق و مهرباني و اخوت را در بين مردم ايجاد كرد و مريدان برجسته اي را پرورش و تحويل جامعه داد .

شيخ محمد عزيز در سال ۱۳۲۲ هجري قمري پس از نود سال سن پربار در روستاي نجار با قلبي آسوده دارفاني را وداع گفت و به رحمت ايزدي پيوست .

در ماتم ايشان ، ميرزا عبدالقادر پاوه اي مرثيه اي بلند بالا سروده است كه دو بيت از آن در ديوان پير شاليار هورامي موجود بود در اينجا آورده مي شود :

 ده روونم  جه نه و قامه تم  قاخ   كه رد

وه دغمايي  سه خت  ده روونم  داخ  كه رد

حوجره ي دل وه هوون غه مان غه م پوش كه رد

ديده م چوون جه يحوون ئه سرش خروش كه رد

 مرقد مطهرش در نجار ميعادگاه عاشقان و دلسوختگان طريقت مي باشد و هر هفته صدها نفر از اقصي نقاط به زيارتش مي آيند .

منبع : وب عرفانی گمگشته دل

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا