روستای هورامان تخت
جغرافیای روستای اورامان تخت
هورامان تخت؛ روستاهایی پلکانی با ۱۱۴۰ خانوار و ۴۹۲۶ نفرجمعيت تابع شهرستان سروآباد در استان كردستان مي باشد که به شیب تند خانه هاو سختی کوه های بلند پر از برف و دره های عمیق مشهور گشته است.اين دهستان از سمت غرب با كشور عراق و از سمت جنوب به پاوه و كوه شاهو و از طرف شمال به مريوان و در طرف شرق به روستاهاي ژاورود و شهرستان سنندج همسايه است . كوه تخت با ۲۷۷۰ متر در غرب اين دهستان واقع شده است. یک شاخه مهم رودخانه سيروان ازاين دهستان سرچشمه گرفته و پس از تلاقي اين دو رودخانه با يكديگر در خاك كردستان عراق به درياچه دربنديخان مي ريزد .مرکز دهستان با ۶۴۴ خانوار ۲۷۵۴ نفر جمعيت در فاصله ۷۵ كيلومتري جنوب مريوان و اقع شده است.
*هورامان تخت شامل به ترتیب روستاهای زیر می باشد:
۱-کماله (با ۱۷۱ خانوار و ۷۸۶ نفر جمعيت)
۲-رودبر (با ۹۵ خانوار و ۴۱۲ نفر جمعيت)
۳-ویسیان (با ۵۹ خانوار و ۲۴۷ نفر جمعيت)
۴-مرکزی (هورامان تخت) با ۶۴۴ خانوار و ۲۷۵۴ نفر جمعيت.
۵-سرپیر (با ۱۷۱ خانوار و ۷۲۷ نفر جمعيت)
روستای اورامان تخت در تقسیمبندی مناطق آب و هوایی کشور در منطقهی معتدله کوهستانی قرار گرفته که از بارش بارانهای نسبتاً مطلوب برخوردار است؛ متوسط آن همچون سایر نقاط سروآباد در حدود پانصد میلی متر میباشد که به واسطه ابرهای بارانزای مدیترانهای است که سمت کوهها را دنبال کرده و باعث ریزش باران در منطقه میشود. این ابرها در زمستان با پایین آمدن دما ریزش برفهای فراوان را سبب میشوند که ارتفاع این برفها به چندین متر میرسد.
وجه تسمیهی اورامان
به گفتهی مینو رسکی، یونانیان در زمان پیش از اسلام بر منطقهی اورامان تسلط داشتهاند و همین امر منشأ اشتراکات لغوی زیادی شده است؛ مثلاً طلا در زبان یونانی به معنای «اوروم» میباشد و چون یونانیان در اورامان طلایی زیادی پیدا کردهاند اسم آن را اورامان گذاشتهاند که به معنای طلای زیاد است.
از نظر زبانشناسی و معناشناسی، کلمهی اورامان ترکیبی از اور + امان میباشد که «اور» به معنای آتش و «امان» به معنی نجات و پناه است و ترکیب آن به معنی «آتش پناهم ده» میباشدکه بر اساس معناشناسی به دوران زرتشت برمیگردد.
از دیگر وجه تسمیههای اورامان این است که ههورامان ترکیبی از «ههور» به معنی برآمدگی و ارتفاع و «امان» به معنی بالا آمدن می باشد که ترکیب آن به معنای مکانی مرتفع است که از اطرافش بلندتر میباشد.
بر اساس اعتقاد اهالی روستا، اورامان در قدیم زندان اسکندر بوده است. آنها معتقدند در آن زمان یک نفر از دیگر مناطق کُردستان به این زندان تبعید و منتقل میشود. فرد تبعید شده اورامی زبان بوده و از شدت رنج و گرسنگی در زندان فریاد برمیآورد که اورامان یعنی گرسنهایم و از آن زمان تا کنون نام این روستا اورامان بوده است که به معنای گرسنهایم میباشد.
و اما ما بر این اعتقادیم که چون در دیوان شعر صیدی که قدمتی ۱۶۰ ساله دارد، اسم روستا به صورت ئوزومون آمده است که بسیار به کلمهی اورامان نزدیک است و با این سند معنای درست کلمه اورامان همان آتش پناهم ده میباشد ک بر اساس معناشناسی به دوران زرتشت بر میگردد.
طوایف اورامان تخت
در اورامان طایفههای متعددی وجود دارد که در اینجا تنها به ذکر نام آنها بسنده میکنیم.
۱ـ طایفهی صارما (سادات)۲ـ بیجله ۳ـ موسالا ۴ـ خسرواخا (خسرو آقا) ۵ـ کچا ۶ـ الی جانی ۷ـ سمیله برکه ۸ـ داوود خالا ۹ـ بله که ر ۱۰ـ گزیر ۱۱ـ خنی ۱۲ـ رحمتی ۱۳ـ بارام (بهرام) ۱۴ـ چه پ لاوی ۱۵ـ مجله ۱۶ـ خوله ۱۷ـ خدامراد ۱۸ـیادگار
از طوایف مذکور طایفههای صارما، بیجله، خسرواخا و داوود خالا اورامیالاصل نبوده و از نقاط دیگر به دلایل مختلف به اورامان مهاجرت کردهاند.
دین و مذهب اهالیمردم اورامان تخت قبل از اسلام زرتشتی و یگانهپرست بودهاند. امروزه اهالی روستا مسلمان و پیرو مذهب شافعی هستند. در روستا فرقههای مذهبی چون صوفی و دراویش نیز حضور دارند. دراویش پیرو طریقهی قادریه بوده و صوفیان پیرو طریقهی نقشبندیه میباشند. صوفیان بیشتر انزوا و گوشهگیری را ترجیح میدهند و همیشه سعی میکنند با گروه و همکیش خود ارتباط داشته باشند؛ اما دراویش از لحاظ ارتباط اجتماعی بیشتر از صوفیان با جامعه و مردم در ارتباط هستند.
فضاهای قدسیآن دسته از فضاهایی هستند که روح اهالی روستا در آنها جاری است و چنان با همدیگر در ارتباطند که هر گونه مسألهای که ارتباط آنان را خدشهدار کند واکنش شدیدی را در پی دارد. این فضاها شامل موارد زیر میشود:
۱ـ مسجد جامع روستای اورامان تخت
۲ـ مسجد بازار
۳ـ خانهی مسکونی پیرشالیار
۴ـ آرامگاه و مزار پیرشالیار
۵ـ آرامگاههای ۹۹ پیر اورامان
در اینجا به این مختصر در بارهی روستای اورامان تخت بسنده میکنیم و برای مطالعهی بیشترِ پژوهشگران، آنها را به تحقیق آقای طاهری به نام «اطلس مردمشناسی روستای اورامان تخت» که در سازمان میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری استان کُردستان نیز موجود است راهنمایی میکنیم.
متولیان مراسمهای اورامان
زیرَوان
در لغت به معنای سرپرست است. زیرَوان بالاترین متولی مراسم پیرشالیار است و مانند دیگر متولیان از خانوادهی مشخصی انتخاب میشود. وظیفهی زیرَوان، مدیریت و اجرای مراسم پیرشالیار است. زیرَوانها از طایفهی یادگار هستند که نسل در نسل متولی مراسم پیرشالیار بودهاند.
با مصاحبههای متعددی که از طایفهی یادگار به عمل آمد شجرهای تهیه کردیم که صرفاً بر گفتههای شفاهی این طایفه مبتنی است. ده نسل از زیروانها که از یک خانواده بودهاند از بالا به پایین شامل: فقی سلیمان، بابا حیدر، یادگار، بابا حیدر، خداداد، محمود، رستم، محمد، احمد و امین میباشند. امین فرزندی دارد به نام عدنان که هنوز رسماً زیرَوان نشده ولی همدوش پدر به مدیریت مراسم میپردازد.
خانم کافیه رستمزاده فرزند محمد (زیرَوانِ قبل احمد) نکتهای را اشاره کردند که درخور توجه است و آن اینکه محمد هیچ فرزند ذکوری نداشته، در نتیجه برادرزادهی خود احمد را به زیرَوانی برمیگزیند که امین فرزند اوست. در زمان زیرَوانی احمد به دلیل فراوانی کارها یا ناتوانی ایشان از انجام کارهای مربوط به زیرَوانی،احمد کمکی برای خود برمیگزیند به اسم «محمد ساجله» که بعد از مرگ محمد، زیرَوانی در خانوادهی محمد ساجله نیز ارثی میشود. ایشان هماکنون در حال حیات هستند و یک سال در میان زیرَوانی مراسم پیرشالیار را برعهده دارد.
گروه دفنوازهاافردی که در مراسم پیر شالیار دف مینوازند باید از طایفهای مشخص باشند. این طایفه، طایفهی سادات است که در حال حاضر سیدمحمود و فرزندانشان متولی این امر هستند.
سرچوپی
قبلاً فردی به نام احمد بیاخ بوده که بعد از فوت ایشان فرد مشخصی این کار را انجام نمیدهد.
قصابی در ذبح حیوانهای نذریِ مراسم پیرشالیار اولین ذبح جایگاه ویژهای دارد. نزدیک روستای اورامان تخت روستایی وجود دارد به اسم سَرپیر. اولین ذبح توسط طایفهی پاشا از روستای سرپیر انجام میگیرد. در حال حاضر آقای محمد صالح این امر را به عهده دارد. جگر اولین حیوان ذبح شده به روستای سرپیر برده میشود. در آنجا نیز مانند روستای اورامان تخت غذای مخصوصی جهت مراسم طبخ میشود.
گروه مقسمین غذاغذایی که در مراسم عروسی پیرشالیار تهیه میشود توسط خانوادهی «حهمه وهیسه» تقسیم میشود. خود حهمهوهیسه هماکنون در قید حیات نیست و هادی پسر ایشان سرپرستی تقسیم غذا را برعهده دارد. لازم به ذکر است هم در تقسیم غذا و هم در دیگر قسمتها طایفهی «گزیره» به صورت کمکی انجام وظیفه میکند.
آشپزیآشپزی مراسم برعهدهی خانوادهی حهمه وهیسه است که در بعضی امور همچون پاک کردن پیاز از طایفهی گزیره کمک میگیرند.
یافتههای تحقیق
مراسم خَبَر
باغ گردویی در ههوار «بهنهن» وجود دارد که در مالکیت پیرشالیار است. در آخرین روز اولین هفتهی بهمن ماه هر سال بعد از نماز عصر، «زیرَوان» آن سال تمام گردوهای باغ پیرشالیار را که معمولاً حدود ۷ تا ۸ هزار عدد است، داخل گونیهای متعدد یا روی پارچهای بزرگ در خانهی خودش میریزد. ۲۰ الی ۳۰ نفر از پسر بچههای روستا (۱۰ تا ۱۴ ساله) تحت سرپرستی یک مرد که آشنایی کاملی از محلههای روستا و آشنایی نسبتاً کاملی نیز با اهالی دارد، تقسیم گردوها را به عهده میگیرند. زیرَوان ظرفهای متعددی از جنس روی را در اختیار گروه میگذارد و معمولاً به هر کدام دو عدد ظرف رویی میدهد. زیرَوان به نسبت تعداد کل گردوها در هر ظرف تعدادی گردو میریزد. تعداد این گردوها در سالهای مختلف بین ۱۰ تا ۱۵ گردو متغییر بوده است.
گروه پخشکننده با دریافت ظرفها تحت نظارت سرپرست گروه، گردوها را بین اهالی روستا پخش میکنند. اهالی روستا وقتی گردوها را دریافت میکنند در ظرف خالی شدهی آن آرد، پیاز، برگ آلو، حبوبات و … میریزند. طبق آنچه ما مشاهده کردیم قریب به اتفاقِ اهالیْ در ظرفها آرد میریختند. زیرَوان بعد از دریافت آردها (یا دیگر اقلام)، دو باره گردو در ظرفها گذاشته، و گروه تقسیمکنندهْ آن را بین بقیهی اهالی تقسیم میکنند.
تقسیمکنندهها صرفاً پسر بوده و دختران در این رسم شرکت نمیکنند.
اين روند تا دریافت گردو توسط آخرین خانه ادامه مييابد. اگر بعد از تقسیمْ گردویی اضافه آمد آن را به روستاهای اطراف که شمال ۵ روستای سَرپیر، کماله، رودبَر، بُلبر و ویسیان میشود، توسط مأموری که زیرَوان مشخص میکند، فرستاده میشود. قابل توجه است که گروه مُقسّم به صورت داوطلبانه مبادرت به این کار کرده و همگي از سر ذوق و احساس پاك كودكانه و همياريْ در پخش گردوها شرکت مينمایند؛ آنها در قبال این کار هيچ دستمزدي دریافت نمیکنند. بعد از پخش تمام گردوها، آرد یا دیگر موارد گردآوری شده به خانهی پيرشاليار انتقال داده ميشود تا در روز مراسم از آنها براي تهيهی غذاي مخصوص مراسم استفاده شود.
ظاهراً مراسم خبر، همچنان که از نام آن برمیآید جهت اطلاع مردم از برپا شدن جشن عروسی پیرشالیار در هفتهی بعد آن است.
این رسم سالهاست که همچنان برپا میشود و به جز اقلامی که مردم در ظرفها میریزند تغییری نکرده است.
مراسم کوتهکوته
اکثر مردم بر این اعتقادند که رسم «کوتهکوته» نیز مانند دیگر رسوم اورامان وابسته به پیرشالیار است. اما روایت دیگری نیز وجود دارد که طبق آن این مراسم و نیز مراسم «کلاو روچنه» که بعداً خواهد آمد، مژدگانی به دنیا آمدن محمد وردیکله پسر محمد غیبی یکی از فامیلهای پیرشالیار است که به دلیل تقارن زمانی و نزدیک بودن به مراسم عروسی پیرشالیار، باعث به وجود آمدن این شُبه شده است.
پنج روز بعد از مراسم خبر، یعنی در سهشنبه هفتهی بعد آن، هنگام غروب آفتاب مراسم کوتهکوته برگزار میشود.
اهالی روستا چند روز قبلِ آن اقلامی از قبیل بیسکویت، کیک، شکلات، گردو، پفک، پول خُرد، میوه و … را برای این مراسم آماده میکنند. بچههای روستا اعم از دختر و پسر (تقریباً ۴ الی ۱۱ ساله) هنگام غروب آفتاب با پوشیدن لباسهای گرم روانهی کوچههای روستا میشوند و در حالی که فریاد کوتهکوته سر میدهند، کیسههایی از جنس پارچه یا پلاستیک به دست دارند.
آنها با برآوردن فریاد «کوتهکوته» خانه به خانه سر میکشند و اهالی روستا با شنیدن صدای بچهها جلو در آمده تا در کیسههایشان اقلام ذکر شده در بالا را بریزند. وجود بچهها و رقابت آنها برای جمعآوری بیشتر خوراکیها ولولهای را در روستا به پا میکند که دیدنی است. این مراسم تا حدود ۸ شب به طول میانجامد.
طی مصاحبه با مطلعین، اظهار نمودند که قبلاً طی مراسم کوتهکوته، کودکان روستا با ذغال خود را سیاه کرده و با تغییراتی که در لباسهایشان (مثلاً بالا کشیدن شلوارها و ..) انجام میدادند به صورت ترسناکی در میآمدند. لازم به ذکر است که این رسم تشابه زیادی به مراسم هالووین در کشورهای اروپایی و امریکا دارد.
مراسم کلاو روچنی
«روچن» به معنای فضای باز بالای پشت بام است. در معماری قدیمِ این منطقه بالای پشتبام سوراخی تعبیه میکردند که کارکردهای متفاوتی از جمله دریافت نور و نیز هواکش ایفا میکرد.
مراسم کلاو روچنی حدود ساعت ۵ صبح روز چهارشنبه، (مراسم کوتهکوته عصر روز قبل آن انجام شده است) شروع شده و تا حدود ساعت ۸ صبح وقتی حیوانهای نذری برای ذبح گردآوری میشوند به طول میانجامد. میانگین سنی برای افراد شرکتکننده در این مراسم بالاتر از مراسم کوتهکوته است. معمولاً سنین ۱۵ ساله و شاید بیشتر در ساعات اولیه و سنین پایینتر در ساعات آخر این مراسم شرکت میکنند.
دختربچهها و پسربچهها همانند رسم کوتهکوته در کوچه هَوار سرمیدهند و با فریاد «کلاو روچنی، کلاوروچنی» مردم را بیدار میکنند. آنها هر کدام کیسهای به دست داشته و درِ خانههای مردم را میزنند. در قدیم بچهها از «روچن» بالای بام، کلاه یا کاسهای را به شال خود بسته و پایین میفرستادند و آنقدر فریاد کلاو روچنی را تکرار میکردند که صاحبخانه مقداری گردو را در کلاه یا کاسهشان می گذاشت و آنها نیز آن را بالا میکشیدند.
در قدیم اهالی روستا بیشتر کشک، کشمش، گردو، برگ گلابی، برگ آلوچه، خرما، گندم پخته شده و نخود پخته شده را به بچهها میدادند. اما امروزه بیشتر بیسکویت، پفک، کیک، شکلات، پول و در برخی مواقع لوازمالاتحریر میدهند.
همزمان با مراسم کلاو روچنی حیوانات نذری نیز توسط بزرگان روستا جمعآوری میشود. پایان جمعآوری حیوانات نذری، پایان مراسم کلاو روچنی است.
مراسم ذبح حیوانات نذریهم چنان که گفته شد هم زمان با مراسم کلاو روچنی، گردآوری حیوانات نذر شده در طول سال جهت انجام مراسم عروسی پیرشالیار انجام میشود. حیوانات نذری تنها از روستای اورامان تخت نمیباشد بلکه از دیگر روستاها مخصوصاً روستاهای همجوار نیز پیشکش پیرشالیار میگردد.
در حدود ساعت هشت صبح زیرَوان تمام حیوانهایی را که دریافت کرده از طویله بيرون آورده و به پشت بام خانهاش هدايت ميكند. اين در حالي است كه اكثر اهالي روستا و دیگر مهمانهایی که برای دیدن مراسم آمدهاند به طرف خانهی زیرَوان براي ديدن دامها حركت میکنند. با رسیدن دامهای دیگر روی پشتبام خانهی زیرَوان، همهی آنها را به سوي خانهی پيرشاليار که محل ذبح است روانه ميكنند. پس از رسيدن دامها به پشتبام خانهی پير شاليار، اولين دام توسط يكي از قصابان طايفهی پاشا ذبح میشود.
پس از ذبح اولين دام توسط قصاب طايفهی پاشا، ديگر دامها توسط قصابهاي اهالي روستا ذبح ميگردند. با ذبح دامها پشتبام خانه به رنگ قرمز در ميآيد. گروهي قصاب با چاقوهاي بزرگ لاشهی گاوهاي قرباني را قطعهقطعه کرده و گروهي ديگر مسئول پوستكندن گاوها، گوسفندان و بزها ميشوند.
حیوانات ذبح شده را به ميخهاي چوبي كه در ديوار فرو كردهاند آويزان مينمایند تا پوست را به راحتي از گوشت جدا كنند. مراسم ذبح و كندن پوست و بيرون آوردن امعاء و احشاء و تميیز كردن دامها حدود ۳ ساعت به طول ميانجامد؛ قطعات گوشت گاو و لاشهی گوسفندان و بزها به داخل خانهی پيرشاليار حمل شده و در گوشهاي از اين خانه بر روي پارچهاي بزرگ قرار ميگیرد. پوست، كله و پاچه، امعاء و احشاء دامها به افراد فقير يا كساني كه زحمت بيشتري كشيدهاند داده ميشود.
بعد از انتقال گوشت به خانهی پيرشاليار چند نفر از قصابانْ خُرد كردن گوشتها را براي تقسيم كردن بين مردم بر عهده ميگيرند. پس از ساعتها تلاش، گوشتها قطعهقطعه و به صورت قسمتهاي مساوي تقسيم ميشوند. تقسيم كردن گوشتها از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ساعت ۱ الي ۲ بامداد روز بعد به طول میانجامد. در این فاصله قشرهاي مختلف مردم و ميهمانان و كساني كه از شهرهاي مختلف آمدهاند براي گرفتن گوشت به خانهی پيرشاليار روي ميآورند؛ بعضیها به میل خود پولی به زیرَوان میدهند كه تمام آن پولها براي خریدِ دامهای سال آینده جمعآوري ميشود.
مراسم عروسی پیرشالیار
جشن عروسی پیرشالیار مهمترینِ مراسم و در واقع مرکز همهی آنهاست؛ به طوریکه بقیهی رسمها حول و حوش این رسم قرار دارد.
جشن عروسی پیرشالیار در دو روز برگزار میشود؛ روز اول آن چهارشنبه یعنی در همان روزی که کلاوـ روچنی و مراسم ذبح حیوانات صورت گرفته، و دیگری روز بعد آن یعنی پنج شنبه میباشد.
قبل از وارد شدن به تشریح مراسم، لازم است در مورد منزل پیرشالیار توضیحاتی ارائه گردد.
این خانه در وسط روستا قرار گفته و مساحت آن در حدود ۱۵۰ متر است. خانه دارای یک در ورودی است و با پلهکانهایی فضایی درونی از فضای بیرونی جدا میشود. چهار طرف فضای اصلی خانه را سکوهایی با ارتفاع ۵/۱ متر و عرض ۱ متر اشغال کردهاند. در مراسمهای گونهگون مخصوصاً شبنیشت ، هر سکو مخصوص طایفهای بخصوص است. این طایفهها عبارتند از بهنهنی، بگها، سادات و سهردهگا.
در کنج فضای اصلی بر روی یکی از سکوها جعبهی سبز رنگی وجود دارد که محل نگهداری گیوه و تسبیح پیرشالیار میباشد که اغلب زائران برای زیارت آنها راهی این خانه میشوند.
در ورودی فضای اصلی خانه اجاقهای سنگی وجود دارد که در مراسم عروسی پیرشالیار محل پخت غذای مراسم میباشد. در کنج اتاق پیرشالیار دریچهای وجود دارد که محل خلوت پیرشالیار و به اصطلاح چلهخانهی ایشان بوده است.
در چند سال پیش به دلیل مراجعت بسیار زیاد مردم برای دیدن مراسم عروسی پیرشالیار از مناطق مختلف، متولیان مراسم مجبور به ساختن حصاری فلزی مابین فضای اصلی خانه و انتهای پلهکانها شدند.
حیوانات نذری که ذبح شدهاند را هم برای پختن آش مخصوص مراسم به کار میبرند هم به صورت خام در قطعههای کوچک به مردمِ متقاضی داده میشود.
هلوشین، آش مخصوص مراسم
روز چهارشنبه بعد از ذبح حيوانات و آماده شدن گوشت، گروه آشپزي ـ كه از خانوادهی «حهمه وهیسه» ميباشد ـ وسايل لازم را جهت پخت غذا تدارك ميبينند. در فاصلهی سه متري درِ ورودي خانهی پيرشاليار حدود شش آويرگاه يا اجاق در كنار هم میگذارند و بر روي آنها ديگهاي بزرگي مینهند. سوخت اجاقها از هيزم است كه از قبل در گوشهاي از خانهی پيرشاليار به صورت آماده چيده شده است. ديگها را تا نصفه آب میریزند و زير آويرگاهها يا اجاقها آتش ميافروزند. گروه آشپزي منتظر ميشوند تا آب گرم شود؛ تا گرم شدن آب، آشپزها به كارهاي ديگري چون كندن پوست پياز و خُرد كردن گوشت مشغول میشوند. عدهاي ديگر آتش اجاقها را بيشتر ميافروزند تا آب ديگها زودتر گرم شود. با زياد شدن آتشِ هيزمها فضاي خانه مملو از بخار و دود ميشود به صورتی که تحمل آن برای هر کسی مقدور نیست.
با گرم شدن آب ديگها ابتدا در آن نمك ريخته و سپس دانههاي اَنار، گندم و نخود ميريزند. پس از مدتي گوشت و پياز به آن اضافه ميكنند. غذاي آماده شده «هلوشين» ناميده ميشود كه در حين مراسم ذكر و سماع در حدود ساعت ۴ بعد ازظهر آماده ميشود.
بعد از آماده شدن غذا، آن را بیرون برده تا بین متقاضیان به عنوان تبرک تقسیم کنند.
با آماده شدن غذاي مخصوص، خيل عظيمي از پسربچهها و دختربچهها و ريشسفيدها و جوانان، كاسه به دست در اطراف در ورودي خانهی پيرشاليار در انتظار تقسیم غذا هستند. به دلیل ازدحام بیش از حد، مقسمهای غذا به سختي ميتوانند غذا را تقسيم كنند. همچنان که قبلاً گفته شد تقسیم غذا بر عهدهی خانواده «حهمه وهيسه» ميباشد. با خالي شدن اولين ديگ، ديگ بعدي را ميآورند و اين روند تقسيم تا پایان ادامه پیدا میکند. لازم به ذکر است که همزمان در روستای سَرپیر نیز این غذا طبخ شده و بین اهالی روستا تقسیم میگردد.
اهالي به محض گرفتن غذا قسمتي از آن را در همان محلِ تقسيم غذا، در گوشهاي نشسته و به عنوان تبرك ميل ميكنند و بقیه را به منازلشان برده بین خواهران و مادران خود که اجازهی شرکت در مراسم را ندارند پخش میکنند.
شروع مراسم
پس از نماز عصر اهالی روستا و دیگر مهمانانی که از سایر نقاط ایران به آنجا آمدهاند، جلوی منزل پیرشالیار جمع شده و منتظر برپایی مراسم میشوند. تعداد جمعیت در این مراسم به قدری زیاد است که افراد تنگ هم به صورت بسیار فشردهای میایستند.
در وسط مردمْ فضا برای ذکر کردن و رقص مذهبی باز میشود و گروه دفزنها که از طایفهی سادات هستند، مستقر میشوند. تعداد دفزنها بین پنج تا ده نفر متغییر است که با خسته شدن یکی، دیگری شروع به نواختن میکند. گروهی از مردم که هم از اهالی هستند و هم شامل مهمانان میشوند، دست در دست یکدیگر ـ به صورت حلقههای زنجیرـ انداخته و با ریتم دف شروع به رقص مینمایند. در حرکات این رقص تنوع زیادی وجود ندارد و به صورت بسیار آرام و با جلو و عقب بردن پاها انجام میشود.
ابتدا رقص داراي ريتم آرام و يكنواخت است. حركت پاها بسيار ساده و بدنها به جلو و عقب حركت ميکند. ريش سفيدان و كساني كه داراي سن بالايي هستند در ابتداي صف ميرقصند؛ ادامهی صف را ساير اهالي روستا و مهمانان، و انتهاي صف را كودكان تشكيل ميدهند. گاهي اوقات گروه دف¬زن اشعاري را به زبان كُردي و گویش اورامي ميخوانند. اين اشعار عمدتاً در مدح پيامبر اسلام و مشايخ و پيرشاليار اورامان است. به گفته مطلعین روستا، در گذشته در این مراسم «چوپی» هم استفاده میشود و بیشتر حال و هوای شادی و عروسی داشت تا رقصهای آیینی.
خواندن اين اشعار توسط دفزنها حلقهی رقص و سماع را هر چه بيشتر جذاب ميكند و باعث ميشود كه دراويشي كه در ميان آنها هستند به حالت خلسه فرو روند. گروه رقصندگان همگي با هم و همزمان اللهالله ميگويند.
دفنوازها روبهروي سر دستهی رقصندگان به آرامي و هماهنگ با آنان حركت ميكنند. به علت سردي هوا پس از مدتي پوست دفها شل شده و كيفيت صدايش پایین میآید؛ از اين رو چند نفر وظيفه دارند دفها را با حرارت اجاقهاي داخل خانهی پيرشاليار گرم كرده و به دف زنها بازگردانند. دفنوازها گاه ريتم دفزدن را تغيير ميدهند و گروه رقصندگان با اين تغيير ريتم هم آهنگ ميشوند. با گرمتر شدن حلقهی رقص، بر تعداد رقصندگان و حلقهی رقص افزوده ميشود. يك نفر از مردان روستا گروه رقصندگان را نظم ميدهد. پس از گذشت لحظاتي از رقص و سماع، دراويش وارد گروه رقصندگان شده و در صفوف جلو قرار ميگيرند. تعداد زيادي از تماشاچيان در جلوي خانه پير، دَور گروه رقص حلقه زده و جمعيت زيادي هم بر بالاي بامهاي اطراف و بامهاي مشرف، نظارهگر مراسم هستند. در ميان مراسم و خيل عظيم جمعيت، فيلمبرداران و عكاسان زيادي هستند كه براي عكسبرداري و فيلمبرداري تلاش مينمایند.
با نزدیک شدن غروب آفتاب، متولیان مراسم با قطع کردن نواختن دف، ختم مراسم آن روز را اعلام میکنند اما در گوشه و کنار دراویشی که در خلسه فرو رفتهاند همچنان مردم را به خود سرگرم کرده و تعدادی دور آنها حلقه میزنند.
مراسم روز بعد یعنی پنج شنبه نیز همانند روز قبل بوده و تفاوتی با آن ندارد.
مراسم شهونیشت (شبنیشت)بعد از اتمام مراسم روز دوم پیرشالیار (پنجشنبه شب)، مراسم شبنیشت برگزار میگردد. این مراسم در دو نوبت جداگانه برای مردان از ساعت ۶ الی ۹ شب و برای زنان از ساعت ۹ الی ۵/۱۱ برپا میشود.
مراسم شبنيشت، نشستي از روحانيون، تحصيل كردهها، اهل قلم و شاعران و قشرهاي مختلف روستا و ميهماناني است كه از ديگر نقاط به روستای اورامان تخت آمدهاند. در اين شب روحانيون با سخنراني، شعرا با خواندن شعر در مدح پيرشاليار وتحصيل كردهها به ذكر جنبههاي ديگري از آيينهای سنتي اورامان ميپردازند. معمولاً در این مراسم بعد از پایان موارد گفته شده، گروه دفنوازها شروع به زدن دف و خواندن اشعاري در مدح اولياء و بزرگان دین ميكنند. دراویش نیز در این مراسم حضور دارند که با ریتم دف، به حالتهای جذبه و خلسه میروند.
افراد طوايف مختلف روستا در این مراسم همراه خود گليم و يا سجادهای ميآورند تا آن را در محل استقرار طايفهشان (همان طور که قبلاً گفته شد هر طایفهای جای مخصوصی در خانهی پیرشالیار دارد) پهن کنند. به دلیل پخت غذای مخصوص پیرشالیار، معمولاً اجاقها همچنان گرم هستند و هوای خانه دارای دود و دم میشود.
روحانیون (ماموستاها) روستاهای اطراف در ضلع جنوبی اتاق مینشینند و با ورود آنهاست که زیرَوان دستور تقسیم غذا را به گروه آشپزی میدهد. زیرَوان باید بستههای نان را بین افراد که روی سکوها و یا روی زمین کف اتاق نشستهاند تقسیم کند. مقسمهای غذا نیز طبق وظیفهای که برعهده دارند به هر فردی کاسهای آش میدهند. همچنان که رفت تقسیم غذا در این مراسم برعهدهی خانوادهی حهمهویسه است.
پس از صرف غذاي نذري، ظرفها را جمع كرده و ديگهاي آش را در گوشهاي از اتاق مينهند. زیرَوان مردم را دعوت به سکوت میکند و مراسم با خواندن قصیدههایی به عربی و کُردی در مدح پيامبر، خلفاء و مشايخ توسط روحانی روستا آغاز میشود. پس از قصيدهخواني و سخنراني امام جمعه، روحانيون مراسم را ترك ميکنند. با خروج روحانيون دفنوازها كه روي سكوي جنوبي خانهی پيرشاليار مستقر شدهاند دفهايي را كه از سقف آويزان شده، پايين آورده و پس از گرم كردن آنها با باقي مانده حرارت اجاق، شروع به دف زدن ميكنند. معمولاً دفنوازها بين ۴ تا ۶ نفر از طايفهی سادات میباشند. با بلند شدن صداي دف، نواي اللهالله از ميان حضار به ويژه دراويش به گوش ميرسد. رقص دراويش حدود نيم ساعت به طول میانجامد. پس از پايان يافتن ذكر دراويش كساني كه مطلبي يا شعري در مورد آيينهاي سنتي پيرشاليار داشته باشند، خوانده ميشود. در پایان زیرَوان به روي سكوي غربي اتاق ميرود و درب صندوق فلزي سبز رنگ را میگشاید و لنگه گيوهی پيرشاليار را كه در درون پارچهاي سبز پيچيده شده بيرون ميآورد. ابتدا زیرَوانْ كفش يا گيوه را زيارت و بوسيده و آن را روي چشمها و پيشانياش ميمالد و سپس آن را به حضار ميدهد. هر كسی لنگه کفش را گرفته، آن را زيارت كرده و ميبوسد و دست به دست بين حاضرين ميگردانند. افرادی كه كفش پير شاليار را زيارت كردهاند، خانه را ترك ميکنند. پس از زيارت آخرين نفر، مراسم در حدود ساعت ۹ به اتمام ميرسد و نوبت زنان ميشود.
در مجلس زنانه روال این مراسم به صورتی که در مجلس مردانه برگزار میشود نیست. در این مجلس فرد خاصی سخنرانی نمیکند و زیرَوانی هم وجود ندارد؛ همچنین در این مجلس دف نواخته نمیشود. معمولاً زنی که دارای موقعیت اجتماعی بالا یا سخنور خوبی است شروع به صحبت کردن میکند. وجه اشتراک مجلس زنانه و مردانه خواندن قصیدههای مذهبی است.
شرکت زنان در این مراسم بیشتر در جهت زیارت و طواف لنگه گیوهی پیرشالیار است که در صندوقچهای نگهداری میشود. مردم (چه زنان و چه مردان) با دست ساییدن به آن به طواف گیوه پرداخته و دست خود را بر کمر، پا و دیگر جاهایی که دچار عارضه شده و درد میکند میسایند.
مراسم تربی
این مراسم در جمعهی هفتهی بعد مراسم عروسی پیرشالیار برگزار میشود به عبارتی در جمعهی هفتهی سوم بهمن ماه. در این مراسم اهالی روستا نان مخصوصی را که در گویش اورامی «گیته مهژگی» میگویند میپزند. «گیته مهژگی» به اندازهی یک بشقاب معمولی است که قطر آن حدود یک سانتیمتر میباشد. هر خانواری در روزهای چهارشنبه و پنجشنبهی قبلِ مراسم حدود ۵۰ تا ۶۰ قرص از این نان را پخت میکند. بعد از آماده شدن نانها خانوارهای روستا ۱۰ تا ۲۰ قرص از این نانها را به عنوات هدیه و سوغات به فامیل و دوستان خود در دیگر روستاها یا شهرها میفرستند. ۳۰ قرص نان دیگر را برای مصرف خود خانواده کنار گذاشته و مابقی را که حدود ۱۰ قرص میشود برای مراسم استفاده میکنند.
مراسم تربی در واقع همان سرخاک رفتن است. اهالی روستا در این جمعه از بهمن ماه، نانهایی را که پختهاند را در دستمالی گذاشته و به سر مزار سه نفر از پیرهای اورامان به نامهای پیرشالیار، پیرخالو و پیر سیاو میروند.
اهالی طول مسیر را با ندای اللهالله و دفزنان میپیمایند.
پس از جمع شدن همهی اهالی، نانهای «گیته مهژگی» را در جایی روی هم انباشته سپس آنها را تکهتکه کرده و به قسمتهای مساوی تقسیم میکنند. پس از آن همگی در گرد مرقد پیرشالیار جمع میشوند و پس از قصیدهخوانی چند نفر از افراد به عنوان «لالو مهمی» هر قسمت از نانها را برداشته و به طرف روستا حرکت میکنند. وظیفهی «لالو مهمی»ها تقسیم نان بین اهالی روستا در تمام محلههای آن است.
مراسم کومسای
مراسم کومسای ریشه در انجمن ریشسفیدان گذشته دارد. همانطور که میدانیم در گذشته مبنای تصمیمگیری برای هر قوم و عشیرهای داشتن تجربه بود و مطمئناً این تجربه از راه زمان بدست میآمد. در روستای اورامان تخت نیز مانند دیگر جاهای ایران زمین ادارهی عشیره و قوم توسط ریشسفیدان قوم انجام میگرفت. ظاهر قضیه بر این امر دلالت دارد که در این منطقه هر ساله در زمان معینی بزرگان و ریشسفیدان منطقه دور هم جمع میشدند و برای امور مهمِ آن سال برنامهریزی و تصمیم میگرفتند. در اورامان به این ریشسفیدان «ژیرلان مری» گفته میشود. «ژیر» در زبان کُردی به معنای عاقل است و «ژیرلان» به معنای کسی که کارهایش از روی عقل و حساب و کتاب است. «مری» نیز به معنای جای صاف و مسطح میباشد.
با تحول جامعهی عشیرهای و با شروع ساخت راهها و ایجاد ارتباطات و تحصیل مردم، تجمع ریشسفیدان در زمانی خاص و مکانی خاص، کمرنگ شده و در مرور زمان کارکرد خود را از دست داد. اما به قول مرتون جامعهشناس کارکردگرا، اموری که امروزه ظاهراّ کارکردی برای آنها نمییابیم، اموری هستند که در گذشته دارای کارکردهای اساسی بوده که با گذر زمان کارکرد خود را از دست داده اما قالب آن امور به دلیل وارد شدن در پیشینهی فرهنگی مردم، خود را در اشکال جدید حفظ میکند.
اگر این فرضیه که در بالا بیان شد درست باشد، مراسم کومسای همان گردهمآیی ریشسفیدان در گذشته است که به صورت امروزی تغییر محتوا داده است.
به دلیل مرکزی بودن شخصیت پیرشالیار در تمام امور مربوط به روستای اورامان تخت، هر ساله در نیمههای فصل بهار، مراسم کومسای با شرکت تعداد زیادی از مردم برگزار میشود. هم زمان شدن مراسم کومسای با بهار بسیار سرسبز اورامان، مهمانهای زیادی را به این روستا میکشاند.
برخلاف دیگر مراسم روستای اورامان تخت، این مراسم تا حد زیادی خودجوش بوده و متولی خاصی ندارد. مردم صبح روز مراسم حوالی ساعت ۷ ، به کنار مرقد پیرشالیار میروند و منتظر شروع مراسم میشوند.
شروع خود مراسم نیز از روال معینی پیروی نمیکند. گاهی با سخنرانی امام جمعه شروع میشود و گاهی با قصیدهخوانی. اما معمولاً این امام جمعه است که با سخنرانی خود حولوحوش مراسمهای آیینی اورامان تخت، آغاز مراسم را اعلام میکند. امام جمعه با آگاهی از اینکه امروزه در میان بیشتر جوانانِ منطقه سخن از زردشتی بودن پیرشالیار مطرح است، محور سخنرانی خود را رد این نظر قرار میدهد. ایشان با آوردن دلایل و بُرهانهای مختلف سعی در اسلامی کردن پیرشالیار دارد.
همچنان که گفته شد ترتیبی برای اجرای بخشهای مراسم نیست. ممکن است بعدِ سخنرانی قصیده خوانده شود و یا دراویش با دفنوازی شروع به رقص عرفانی نمایند. اما مهمترین قسمت مراسم، شکستن سنگ مقدس است.
سنگ سفیدی در محوطهی مرقد پیرشالیار وجود دارد که بنا بر اعتقادات مردم خاصیت برکتبخشی دارد. آنها هر ساله در این مراسم شرکت میکنند تا با زدن قطعه سنگهای دیگر به این سنگِ نسبتاً بزرگ، تکههای ریزی از آن را جدا کنند. طبق مشاهدات ما این سنگ بسیار سخت بود و با تلاش فراوان میتوان خردهریزهای از آن جدا کرد. باز بنا بر اعتقادات مردم منطقه، هر چه از این سنگ در مراسم کومسای کم شود سال بعد دو باره رشد کرده و هرگز تمام نمیشود.
داستان سنگ مقدس به این شرح است که در زمان پیرشالیار، مردی از منطقهای دیگر مهمان روستای اورامان تخت میشود. در مدتی که در آن روستا زندگی میکند شیفتهی پیرشالیار شده و هنگام عزیمت به دیار خود، از پیرشالیار درخواست یادگاری میکند تا همیشه در فکر ایشان باشد. پیر که چیزی درخور توجه ندارد، مشتی ریگ از سنگ سفیدی که در کنارش قرار دارد به او میدهد. مرد به روستای خودش مراجعت کرده ولی در مرور زمان متوجه میشود که هرچه میکارد چندینبرابر برداشت میکند، حیواناتاش رو به زیادی میروند و خیر و برکت به خانهاش سرازیر شده است. مرد بعد از مدتی نزد پیرشالیار مراجعت میکند و ماجرا را شرح میدهد. اهالی روستا داستان را میشنوند و از آن به بعد آن سنگْ مقدس میشود و اهالی هر ساله قطعههایی از آن را به عنوان تبرک به خانههای خود میبرنند.
در ادامهی مراسم هنگام ظهر در همان مکان که مراسم برگزار میشود، نهار نیز خورده خواهد شد. برخلاف مراسم عروسی پیرشالیار هیچ خانواده یا طایفهای متولی این کار نیست. مردم روستا به صورت خودجوش هر کدام یکی از دو غذای «دولمه» یا «کیلانی» را طبخ کرده و به مهمانان این مراسم میدهند. در سالهای اخیر که جمعیت مهمانهای مراسم رو به زیادی نهاده است بعضی از وقتها در کنار مردم، دهیاری روستا از مردم پول جمع کرده و غذای مراسم را تهیه میکند.
اعتقادات مردم
نه تنها در اورامان، بلکه در تمام کُردستان و نیز بسیاری از مناطق ایران، روال بر این بوده که مردمِ معتقد به بزرگان دینی، با توجه به علایق و اعتقاداتاشان نسبت به آنها، موارد معجزهگونی را میبینند و میشنوند که خود حائز اهمیت است. حول و حوش شخصیت پیرشالیار نیز افسانهها و داستانهایی وجود دارد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
ـ حدود ۳۵ سال پیش یعنی زمانی که ۱۲ سال داشتم پدرم [یکی از زیروانها] یک گاو نر جهت ذبح در مراسم پیرشالیار از شهر نودشه خریده بود. هنگامی که گاو را به خانه آورد ما هم خودمان یک گاو نر داشتیم که از لحاظ جثه و گوشت با گاو نذری خریداری شده یکسان بود با این تفاوت که گاو نذری قدرت و نیروی بیشتری داشت. پدرم گاو نذری را برای شخم زدن مناسبتر دانست و تصمیم گرفت گاو خودمان را به جای گاو نذری قربانی کرده و گاو خریداری شده را برای خودمان نگاه دارد. فردای آن روز هنگامی که پدرم برای علف دادن به گاوها رفته بود با فریاد از طویله خارج شد و ما دیدیم که گاو نر خودمان مُرده بود. این نتیجهی اشتباهی بود که پدرم مرتکب شده بود و خداوند به این صورت ما را متوجه کرد که گاو نذری باید همان باشد که به نیّت پیرشالیار خریداری شده و جثه و گوشت آن مهم نیست. (خانم کافیه رستمزاده)
ـ در یکی از روزها مشغول شیردادن به بچهی شیرخوارهام بودم که بعد از سیر شدن بچه هنگام پا شدن تکهای از زیورآلاتم در چشم فرزندم فرو رفت و من که نیمخیز شده بودم چشم فرزندم تقریباً از حدقه درآمده بود. بسیار ترسیده بودم و تنها چیزی که به نظرم رسید کمک گرفتن از پیرشالیار بود. فرزندم را در آغوش فشردم و از ته دل پیرشالیار را فریاد کشیدم و نذر کردم که یک رأس حیوان را در مراسم پیرشالیار قربانی کنم. بعد از چند لحظه با ترس و بیم فرزندم را از آغوش جدا کردم. با کمال تعجب و خوشحالی دیدم که چشم بچهام بدون یک قطره خونریزی سرجایش رفته و کاملاً خوب شده است بدون اینکه از درد ناله کند. (خانم سیران)
ـ یک روز تابستان هنگامی که پدرم گله را به چرا برده بود، گله به طور ناگهانی و به دور از چشم پدرم وارد زمین کشاورزی همسایه شد. همسایه به این دلیل به پدرم ناسزاهای فراوانی گفت. بعد از این ماجرا بود که مرد همسایه حدود یک ماه دچار تب شدید شد. در یکی از شبها پیرشالیار به خواب آن مردم میرود و در جواب او که چرا به این وضع درآمدهام، پیرشالیار جواب میدهد که علت بیماری شما ناسزا گفتن به محمد زیروان (پدرم) است و شما باید نزد ایشان رفته و طلب بخشش بکنید. مرد همسایه نزد پدرم آمد و طلب بخشش کرد و شفا یافت. (خانم کافیه رستمزاده)
ـ مردم روستا نقل میکنند که پسر پیرشالیار که کرامات را از پدر به ارث برده بود بدون نیاز آن را به معرض نمایش میگذاشت. مثلاً در سالروزهای مراسم از محل مراسم به درهی آن طرف روستا که محلی است به نام «پیراله» پرواز میکرد. پیرشالیار از این کارها ابراز ناراحتی میکرد اما فرزند خودسر به کار خود ادامه میداد. پیرشالیار به فرزندش میگوید «غیب شو» و پسرش ناپدید میشود و دیگر هیچکس نشانی از او پیدا نمیکند. (اهالی روستا)
ـ در مراسم پیرشالیار،گندمهای نذری را نزد خانوادهی زیروان نگهداری میکنند. یکی از فرزندان زیروان از گندمهای نذری برداشته و به مرغها میدهد. مرغها بلافاصله بعد از خوردن گندمها مسافتی را پرواز میکنند بعد سقوط کرده و میمیرند. (سعدی طاهری)
ـ مردم روستا معتقد هستند که در روز مراسم پیرشالیار، به امداد غیبی پیرشالیار هر تعداد از مردم وارد خانهی ایشان شوند، باز جا برای تعداد بیشتر هست و هیچ وقت پُر نمیشود. (اهالی روستا)
داستانهای پیرامون پیرشالیار بسیار زیاد است که در اینجا تنها به گوشهای از آنها اشاره کردیم. از دیگر داستانها میتوان به داستان های پیرامون کشتن دیو و راندن آن از خانهها با امداد از پیرشالیار، شفای بیماران، باز شدن بخت دختران، رسوا شدن اشرار و … اشاره کرد.
هه واران هورامان تخت
۱-به ننه ن
۲-په ره وا
۳-دوله
۴-خواروکی
۵-گناوه
۶-هانه مه فه را
۷-هانه جمه
۸-هه زارانی
۹-پیروسه م
۱۰-گه چانی(سه رین و وارین)
۱۱-هانه گوژاوله
۱۲-هانه و شروی
۱۳-په شت که مه ر
۱۴-سه ناوا
۱۵-لاروه
۱۶-دماراوه
۱۷-دیوه
۱۸-هانه نه وه
۱۹- تکیه
۲۰- ماسراچی
۲۱- قه لیتی
۲۲-هه واره هه رینه
۲۳-هه ساریه
۲۴-له و
۲۵-هه ره را